شنبه

حرکت واقعی ملت ایران فارغ ازرنگ وریاست آنان که درتلاشند سبزرا نماد ایرانی بودن و یا نماد دمکراسی خواهی معرفی کنند سخت در اشتباهند.


جنبش آزادی خواهی ملت ایران در حال بازنگری دسیسه هایست که با نام و رنگهای مختلف سعی دارند حرکت واقعی او را به انحراف بکشندمردم ؛سبزینه نگرها راعامل رنگ و ریا می دانند که از ابتدا مایه تفرقه و جدایی ملت و تحکیم وحدت در عناصر رژیم بودند ...اما بهتر است بدانند ملت ایران برای حرکت واقعی خود هیچگونه رنگ و ریایی را نخواهد پذیرفت و از سیاه تا سبز را منتفی و ضد ایرانی می داندو دقیقا به این موضوع واقف است که انقلابات سبز ساخته و پرداخته کدام نظریه پردازان و تئوریسینهای مزدور است و هدف از برگزیدن رنگ سبز یا سیاه انحراف بوده و بس .. آنها کمون حرکتی را در جامعه ایران درک کردند و قبل از آغاز فریب سبز سعی بر آگاهی بیشتر داشته و دارند … در واقع ملت ایران این واقعیت را دریافته اند که هر آنچه از حاکمیت آغاز شده باشد حرکتی انحرافیست . و به تجربه دیده اند که چگونه حکومت آخوندی دولتهای زایشی را برای انحراف کشیدن افکار آنها با نامهای سازندگی ؛ اصلاحات ؛ اصولگرا و این اواخر سبز موسوی که مجموعه ای از اصلاحات و اصولگرایی را در شکم خود آبستن بود به اجرا گذاشته است … ملت ایران با یک دیده واقع بین می داند که سناریوهای آنان دوام چندانی ندارد به همین جهت پیش بینی می شود … حرکت واقعی ملت ایران فارغ ازرنگ وریاباشد آنان که درتلاشند سبزرا نماد ایرانی بودن و یا نماد دمکراسی خواهی معرفی کنند سخت در اشتباهند.موج واقعی ملت ایران که بی رنگ و ریاست و تعلق به رنگ را بر خود ننگ می داند در راه است و عنقریب بر همه ی آنان که مدتها ایران را چپاول کرده اندطغیان خواهد کرد در یک روز و در یک آن بساط تحجر و اسلام طالبانی را که مملو از خشونت است و توسط قائد اعظم مفسد کبیر خمینی ملعون پایه گذاری شد بر خواهد کند خمینی دجال در ابتدا احساسات انسانی را مهر باطل زد و از فتوای قتل تا فرمان ادامه جنگ را همه و همه در چنته داشت او نویسندگان را محکوم به مرگ و ملت ایران را لایق کشته شدن در میدان هیچ بر علیه پوچ می دانست .. اگر طالبان فرصت ظهور پیدا کرد مدیون خمینی بود. خمینی احساسات رقیق ایرانی ها را در سیطره خشونت طلبی به مرز نسیان کشاند و از طفلان چهارده ساله افراد خود انتحاری ساخت و اینچنین بود که در جهان ؛ اسلام را به حد و مرز بالاترین خشونتهای بی سابقه کشاند و این دین را در ذهن و افکار جهان غیر قابل قبول تصویر نمود و در ادامه حتی انسانهای مسلمانی که انسانیت را تا قبل از آن پیشه خود ساخته بودند از این دین متنفر کرد در واقع بیشترین عداوت نسبت به اسلام از طرف خمینی و اصحاب و انصارش اعمال شد اما کاملا موجه و با یک نقش حمایتی ؛ سعی داشتند خود را حامی و ناجی اسلام نشان دهند.. این مورد ؛ تحقیقا مورد قبول و پذیرش اکثریت مسلمانان جهان است و بارها متفکران و اندیشمندان کشورهای اسلامی در مقالات و کتابهای خود به تفصیل درباره آن سخن گفته اند … ولی در ایران به جهت ترویج و نهادینه شدن فرهنگ خشونت که توسط همین قائد اعظم انجام گرفته است؛ بیشتر اندیشمندان از بازگو کردن آن واهمه دارند و در سایه ای از ترس سعی بر آن دارند که در نوشته ها و گفته هایشان عامل واقعی خشونت را به عوامل کوچکتر و ضعیفتر نسبت دهند . به همین جهت تا هنگامی که نطفه اصلی (عامل اصلی همه ی بدبختیها وآسیبهای اجتماعی بغرنج ) را به مردم معرفی نکنیم نخواهیم توانست ریشه ی تحجر ( فرهنگ مهدویت ؛فرهنگ شهادت ؛چاه جمکران و از این دست خرافات )که مدتها توسط چپاولگران(رفسنجانی ؛خامنه ای ؛خاتمی روباه صفت؛احمدی نژاد و تمامی اصحاب و انصار مال مردم خورشان ) برای فریب مورد بهره برداری قرار می گرفت بخشکانیم …. و چه به جاست که احمدی نژاد ؛موسوی و …را نسبت به قائد اعظم خمینی ملعون با این بیت تشبیه کنیم که :

خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج
………………………………………………………………………………………….
ما ؛ آخوندها را دست پرورده نظام شاهنشاهی می دانیم و معتقدیم شاه و شیخ در راستای تحجر و چپاول ایران به یک اندازه ملت ستمدیده را مورد ظلم قرار داده اند به همین دلیل انجمن شاهنشاهی و انجمن آخوندی و حتی کسانیکه سنگ حکومت سکولار را به سینه می زنند ولی باشنیدن نام خمینی ملعون خود را پاره و جر می زنند از دیدگاه ما یکی هستند و در لباسها و نقابهای مختلف در یک جهت پیش می روند …بهتراست بگوییم شاه و شیخ و روشنفکر نماهای خود فریب اینبار اندر خم یک کوچه اند چرا که ملت ایران خیلی از آنها جلوترند و همه چیز را می دانند .. حتی اگر صدها خاتمی روباه صفت دیگر هم بیاورند محال است بتوانند ملت ایران را بفریبند … سبز و غیر سبز ارزانی عمه شان باد … ما تعلق به رنگ و ریا را بر خود ننگ می دانیم چرا که دستان پنهان برای تحمیل رنگ را به وضوح می شناسیم .. لعنت خدا بر این قوم لوط ( از خامنه ای دجال گرفته تا رفسنجانی مال مردم

جمعه

انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری حادثه ی دو پاره شدن رژیم یا پیش نیازی برای تغییرسیاست خارجی و کنترل فشارهای امریکا؟؟؟این رشته سر دراز دارد


نیمه اول سال 1388احمدی نژاد در یک انتخابات بسیار پر ماجرا حکم تنفیذ خویش را از سید علی خامنه ای دریافت میکندورقبای انتخاباتی خویش را در یکسری اتفاقات و تنبیهات به کنار میزند .اصلاحطلبان و در راس آنها هاشمی رفسنجانی از این موضوع سخت ناراحت به نظر می رسند ...آیا واقعیت این حادثه به معنی دو تکه شدن جمهوری اسلامی است یا پیش نیازی برای تغییرسیاست خارجی ؟؟؟

واقعیت در پشت پرده برای هیچ یک از ما روشن نیست ...جمهوری اسلامی در فریب جامعه جهانی و بالاخص جامعه ایران ید طولایی داشته است و در واقع یکی از پایه ها و درون مایه های سیاست خارجی و همچنین سیاستهای کنترل مردم در داخل شبه سازی در شکل و اندازه های قدرت دولت و حکومت بوده است . این بار این بخش از بدنه ی حکومت تا مرز تصویری از اپوزسیون نظام پیش رفته است و همراه با این اقدام دستان حمایتگرکشورهای اروپایی را پس زده است البته این فقط ظاهر ماجراست آیا جمهوری اسلامی از این تصویر سازی و شبه سازی هدفی را دنبال می کند به عقیده من بسیار نزدیک به واقعیت خواهد بود که اگر فرض کنیم همه ی این ماجراها فقط برای فریب جامعه جهانی صورت گرفته است قطعا خواهید پرسید چرا و به چه دلیلی ؟؟؟


امریکا بعنوان قدرت اول دنیا و مروج فرهنگ و آزادی های واقعی نوع بشر و حامی برقرای دمکراسی در کشورهای جهان فرصت بعدی را به ایران اختصاص داده است ..قدرتهای صاحب نفوذ مانند کشورهای اروپایی دمکراسی را اولین خطر و بزرگترین ناقض منافع خود در ایران می دانند آنها می دانند اگر ایران صاحب یک حکومت سکولار و دمکرات باشد بسیاری از منافع و منافذ خود را در ایران از دست می دهند . به همین دلیل جمهوری اسلامی که تحت نفوذ آنهاست جناحی از خود را ترد می کند و تمایل دارد این گونه وانمود کند که می خواهد اروپا را بکلی از میدان نفوذش در ایران بدر کند و در واقع پیش نیازی برای گفتگو با ایلات متحده امریکا فراهم کند و دوباره امریکا را در گردابی دیگر مانند آنچه در افغانستان دیدیم گرفتار کند شاید اینبار امریکا گزینه نظامی را بر اساس هزینه های بسیار گزافی که در افغانستان و عراق پرداخت نموده بود انتخاب نکند ولی اگر جمهوری اسلامی بتواند میدان گفتگو و بحث را به سمت ایجاد روابط پیش ببرد بدترین حادثه و بغرنجترین مشکل سیاسی را برای امریکا بوجود خواهد آورد مشکلی که می تواند منجر به خلع سلاح نظامی یا حتی اقتصادی امریکا شود ... انگلستان ؛ آلمان ؛فرانسه و ایتالیا بزرکترین بازیگران پشت پرده در این واقعه شمرده می شوند روسیه و اسرائیل در این میان قربانی سیاست اروپا خواهند شد و چین نیز مجبور به تمکین از اروپا می شود چرا که همیشه و در همه حال اروپا را به امریکا ترجیح می دهد علاوه بر آن صنایع چین بیشتر به اروپا وابسته است تا به امریکا ...همانطور که مشخص است بازیگراصلی در صحنه سیاسی جهان این کشورها هستند نه ایران که ابزار آنهاست و تنها یک مهره ی ارزشمند در این صفحه شطرنج محسوب می شود .


تسلط بر نظام سیاسی و اقتصادی ایران برای کشورهای اروپایی و شرقی بسیار حیاتیست و به همین دلیل تمام توان خود را به کار می بندند و حتی حاضرند ارزشمند ترین عوامل خود در رژیم را (موسوی- رفسنجانی - ...)هم فدا کنند . اینها را گفتم تا نتیجه بگیرم که واقعه و حوادث اخیر پس از انتخابات یک صحنه سازی و یک پیش نیاز برای بدام انداختن امریکاست نه چیز دیگری ....


حال قضاوت با شماست !!!!!!

اگر عکس را نشناختی روش کلیک کن به نظر من بلبل باغ ولایت چون فقط نقش ابزار دارد یک اسم بیشتر نیست که هر لحظه امکان قربانی شدن دارد این شکلیش کردم که خواننده با دیدن عکسش از خواندن مطلب منصرف نشود.

پنجشنبه

مرز میان مردم و سیاستمداران کجاست ؟ آیا بازشناسی این مرز میتواند مردم را در احقاق حقوق از دست رفته اش یاری کند ؟

دوستان خرد ورز و فرهیخته من ::: وقتی خاتمی و کروبی برای فریب هر چه بیشترمردم ؛ تمام همت کثیف و نازپرورده شان را به کار گرفتند و عمامه نحسشان را به زمین انداختند هم خوشحال شدم و هم ساعتها بغض گلویم را فشرد از یک طرف خوشحال بودم که این اراذل بالاخره مجبور شدند از حداقل سهم خودشان مایه بگذارند و در حد عمامه انداختن؛ خود را بعنوان مردم جا بزنند و از یک طرف بغض گلویم را میفشرد و از شدت خشم بر خود می پیچیدم که چرا ما ملت ستمدیده باید هزاران بدبختی خفت؛ خاری وغارت زدگی را متحمل شویم تا یک سیاستمدار از خدا بی خبر را به قدرت برسانیم و او اینچنین ما را به بازی بگیرد..
براستی چرا و به چه علت ما نمی توانیم از سیاستمداران خدمتگذارانی برای منافع ملیمان بسازیم ؟؟؟
دلم به حال خودمان می سوزد ؛ما ملت ایران صدها سال است برای آزادی و حق حاکمیت بر ثروتهای ملیمان؛ خون می دهیم و تلاشگرانه از همه چیزمان میگذریم آنوقت آنهایی که هیچ خسارتی متحمل نشده اند می آیند و صاحب همه چیز می شوند ... نمی دانم شاید بخاطر این است که همیشه فکر میکنیم آنکسی که می آید باید ابتدا بیاید و بعد ما پشت سرش راه بیوفتیم یا اینکه ما آنقدر او را در ماه بنشانیم تا او از آن بالا بتواند با استعمار دست بدهد و آنوقت ما باید به او اعتماد کنیم .. به هر حال مرا ببخشید واقعا به حال خودمان افسوس میخورم که نمی توانیم چهره ملی خودمان را چنان قدرتمندانه و متفکرانه جلوه گر شویم که هر سیاستمداری تمنای بدست آوردن دل اینچنین ملتی آرزو داشته باشد و آنوقت هر چه دارد فدایمان کند ولی افسوس که همیشه این ما بوده ایم که اختیار از دست داده ایم و عاشقانه و سخاوتمندانه هر چه داشتیم با خلوص نیت فدایشان کردیم و ... و هزار درد نا گفته ی دیگر...
بعضی ها میگویند از برای عشق به جانان باید از جان گذشت
.. و وقتی میپرسم معشوقه ات ؟؟؟ در پاسخ نام شخصی را برایم بازگو می کند بعضی ها نام مصدق و برخی محمدرضا شاه و برخی که آرمانگرا ترند کوروش را و برخی دیگر ... به هر حال نمی دانم .. به این معشوقه ها ایرادی ندارم ولی بعد از این نامها که هر کدام قابل تامل و تحقیقند این سوال به ذهنم می رسد چرا هیچ کس عاشق ملت مظلوم و بدبخت ایران نیست. مثل این می ماند که خودشان را جزو ملت نمی دانند؛ نکند همه با خودشان دشمنند و حاضرند عاشق هر کسی باشند الا خودشان که از همه مستحقترند خودمانی حرف بزنیم عجب بدبخت بیچاره ایم نه ؟؟ ... چرا هیچ کس بفکر آن کارگر میدانی نیست که دو سه روز است به امید اینکه کسی سر کار ببردش به جای همیشگی اش می رود و دوباره با چهره ای افسرده و خجل به میان خانواده اش برمیگردد چرا هیچکس به فکر حفظ جان مردم نیست ؟؟چرا همه در تلاشند که معشوقه خودشان را پیروز میدان کنند؟ وحتی چرا چهار چشمی مواظبند که خدای ناکرده کسی القاب معشوقه شان را کم و زیاد نکند؟ چرا بعضی ها اصلا برایشان مهم نیست قبل از نجات میهنشان باید به فکر جان هم میهنانشان باشند؟ چرا همه می گویند به خیابانها بروید مگر نمی دانند که اگر مردم اعتراض کنند سرو کارشان با گرگهای درنده خوست؟ ...چرا آنان که فرهنگ چند هزار ساله را میستایند کمی واقع بینتر هم وطنان مظلومشان را درک نمی کنند؟ هم وطنانی که از فرهنگ چند هزارساله فقط روزی و قوت بچه های نهیفشان را می شناسند و در این بحران اخلاقی که فرهنگمان را بر باد داده است برای جستن معاش خانواده شان خود را به هر سیاستی می فروشند و در مقابل هم وطنانشان صف آرایی میشوند؟ ... و باز هم هزار درد ناگفته دیگر ...
اندیشمندان عزیز دوستان خرد ورز من ؛ بیایید خود را مردم بنامیم و بدانیم و آنگاه بگوییم که ما اعضای یک پیکریم و آنوقت هر چه می دانیم و می بالیم از آن مردم بدانیم و با دانسته ها و داشته هایمان برای مردم باشیم ( برای خودمان باشیم)نه برای (؟) ما اگر مردم باشیم خود را ارجحتر خواهیم دانست نه ؟؟؟؟؟؟
مردم ایران مال باختگانی را می مانند که دزدرا می شناسند ولی تاب و توان در افتادن با آنرا ندارند عزیزان خردمند بیشتر اندیشه کنید …. صحنه سیاسی ایران از دیر بازدر اشغال استعمار بوده و هست وسیاستمدارانی که خود را حافظ منافع مردم می نامیدند دو دوزه بازانی بودند که مردم را ابزار به قدرت رسیدن خود ووسیله مشروعیت بخشیدن به انتخاب استعمارقرار می دادند و همیشه مردم را کنترل شده و بدور از آزادی سیاسی دوست می داشتند چگونه خرد شما به شما اجازه میدهد آنانیکه شما را بدون آزادی دوست میداشتند عاشق شوید ؟؟؟؟

(این مطلب را در پاسخ به دوستی که از من پرسیده بود:" بلاخره شما طرفدار چه کسی هستید؟ مشخص کنید ؟" نوشتم. امیدوارم درک کرده باشد که من طرفدار کی هستم !)

تصویری از استعمار




کشورها و ملیتهای قدرتمند دنیا (امریکا – انگلستان-روسیه –ایتالیا –آلمان –فرانسه – اسپانیا و حتی چین ) بعنوان بازیگران اصلی و تغییر دهنده و یا شکل دهنده سیاست کلی و منطقه ای در عرصه جهانی؛ خود را به اثبات رسانده اند در این میان کشورهای اروپایی به جهت سابقه طولانی و توفیق همه جانبه در اتخاذ سیاستهای جهانی و منطقه ای توانسته اند در برخی موارد چهره ی واقعی استعمار را به تنهایی بروز دهند . در عصر کنونی که عصر ارتباطات وسیع جهانی و نزدیکی بیشتر ملتها و دولتها است نفوذ به سیاستهای این کشورها برای رقبای دیگر نیز فراهم شده است بدین ترتیب در موضوعهای گوناگون ممکن است تصویر استعمار؛ بازیگرهای مختلفی را شامل شود .این کشورهای بازیگر ممکن است در یک مقطع زمانی دو نقطه ی متقابل داشته باشند ولی در نهایت به یک تعامل رسیده و یک تصویر واحد را تشکیل می دهند. با سابقه ای که از انگلستان سراغ داریم دور ازمنطق نیست که بگوییم : مسیر سیاسی همه ی کشورهای استعمار گر چه آگاهانه و چه نا آگاهانه در نهایت توسط انگلستان ترسیم شده باشد ویا در مقطعی بتواند آنها را مجبور به تمکین کند .. اما آنچه مسلم است همه ی آنها ادعای سهم کرده و خود را ذینفع می دانند . استعمار برای پیش برد سیاستهایش مهرها را ابتدا بر اساس رقابت با دیگر رقبا می چیند و امکان تحمیل سیاست و انتخاب گزینه ای را در اختیار خودش قرار می دهد . یعنی گزینه هایی ایجاد می کند که کشورهای رقیب ناگزیر به انتخاب یکی از آنها شوند . در باره کشور نازنین من (ایران) نیز کاملا مشخص است که چند گزینه ایجاد شده و مهره های حرکت دهنده آن گزینه ها که همان اشخاص مطرح در سیاست ایران هستند؛ باز ی سیاسی مورد نظر را برای استعمار نا آگاهانه یا آگاهانه پیش می برند . آگاهی یا نا آگاهی مسئولین سیاسی ایران برای استعمار موضوعی را عوض نمی کند آنچه برای او مهم است این است که سیاستها ی او اجرا شود چه طرف بداند و چه نداند .. یعنی وطن فروش باشد یا نادان باشد برای استعمار توفیری ندارد.اتفاقات بعد از انتصابات ریاست جمهوری در ایران و ادامه وقایع تا کنون نشان دهنده این است که استعمار در نظر دارد مهره های خود را در داخل و حتی خارج از کشور به نوعی بکار گیرد که مردم را به طرف یکی از آنها (ترجیحا سبز پوشان ) جذب کند . این کار از طرف هر دو جناح در حال انجام است . یعنی از یک طرف جناح خامنه ای و دارو دسته اش به کمک روسیه و چین مردم را سرکوب کرده و دافعه بیشتری از خود نشان می دهند. این موضوع ممکن است عاقلانه به نظر نرسد اما عامل بودن یعنی همین !! سیاست استعمار اقتضا می کند که تضاد ایجاد شده باعث شکل گیری و تقویت یک جریان دیگر بشود یعنی از یک موضوع استفاده شود تا موجود شبه متضاد ولی مقبول خودش را بوجود آورد .از طرف دیگر موسوی ؛ کروبی و دارودسته اش مردمدار و حامی مردم نشان داده می شوند و جاذبه بیشتری از آنها بروز داده می شود ... به هر حال هر دوی این جناحها یک مقصود را دنبال می کنند ... مردم نیز در این سیاست استعماری نقش انفعالی دارند و در نهایت هدف استعمار با کشیده شدن مردم به جناح مورد نظر تامین می شود .. راه کار چیست ؟تنها راه کار مقابله با این سیاست این است که مردم از نقش انفعالی بیرون بیایند و با تجمع و اتحاد خود نیروهای لازم را برای مقابله بوجود بیاورند .. عوامل استعمار را شناسایی کرده و در مقابل آنها به شیوه لازم صف آرایی کنند...یکی از مهمترین شیوه های امروزی که مورد استفاده سیاست مداران قرار می گیرد استفاده از رسانه هاست .. پس مردم مجبورند یک رسانه درمقابل رسانه های آنها داشته باشند رسانه درمقابل رسانه.صدای مردم زجر کشیده فقط در๑۩۞۩๑*رنگارنگ*๑۩۞۩๑

در پاسخ به نوشتار مرتضی کاظمیان (جنبش سبز و پرهیز از نفرت )باید بگویم که :


در پاسخ به نوشتار مرتضی کاظمیان (جنبش سبز و پرهیز از نفرت )باید بگویم که :
خمینی ملعون عامل اصلی بدبختی و سر در گمی ملت ایران است او مروج خشونت در ایران و مشوق خود انتحاری در جهان بود ..سبز نگرها پاره ای از اندیشه های بسیار متحجر و ضد انسانی خمینی را با خود حمل میکنند و به همین جهت مردم ایران آنها را مردود میدانند . دلیل و برهان مردم ایران این است که مهمترین و شاخصترین گردانندگان حرکت سبز کسانی هستند که مدت سی سال بر این مردم ظلم روا داشته اند آن هنگام که خیزش ملت ایران فرا برسد نسل آخوندها از سرزمین ایران برداشته خواهد شد و در این میان آخوندهایی که بیش از همه مردم را فریفته و اموال و ثروتهای ملی را به غارت برده اند اولویت داشته و باید منتظر خشم ویرانگر و در عین حال مقدس ملت زجر کشیده و ستمدیده ایران باشند که بنا و بنیاد ؛اهل وعیالشان را یکجا بر باد خواهد داد ... این پیش بینی را از من به یاد بسپارید که قیام واقعی ملت ایران ( که فارغ از رنگ و ریاست و تعلق به رنگ را بر خود ننگ می داند) فرصت نیرنگ دیگر را از این اراذل خواهد گرفت و به یکباره و در یک آن بر سر آنها خراب خواهد شد و آتش انتقام ملت آنگونه بر آنها زبانه خواهد کشید که هیچکدامشان نتوانند از مهلکه بگریزند... این را به یاد داشته باشید زیرا از قدیم والایام گفته اند ** چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی ...**

چهارشنبه

هوشمندی مردم ایران قطعیست.حرکت سبز؛ یک رنگ و ریا و یک دسیسه بیش نیست

موسوی یکی از سیاست پیشه گان و طراحان بسیار موزی رژیم آخوندیست که به دستورخامنه ای و رفسنجانی مال مردم خور و باهمکاری خاتمی روباه صفت و تعدادی دیگراز آخوندهای بی عمامه و با عمامه و با بهره گیری از تئوریهای برنامه ریزی شده غربی ؛ توانست برای چند ماهی گروهی از مردم را به شک بیاندازد و از حرکت واقعی به انحرافشان بکشد . تئوری انقلاب سبز توانست بخشی از به ظاهر اندیشمندان(کانونهای خود ساخته رژیم که بدور از رای گیری و انتخاب دمکراتیک بعنوان نمایندگان صنفی تلقی می شوند ) را بفریبد و با خود همراه کند که خوشبختانه خیلی زودتر از دسیسه های قبلی (دولت سازندگی -دولت اصلاحات – دولت اصول گرا – و ..) توسط مردم شناسایی شد . بنابرین پیش بینی میشود که رژیم ننگین آخوندی به پایان خود نزدیک شده است و عنقریب حرکت واقعی مردم ستمدیده فارغ از هر رنگ و ریایی بر ضد اندیشه های مفتضح خمینی ملعون (جمهوری اسلامی ) بصورت عملی وارد میدان شود و نسل این اراذل از خدا بی خبر را به یکباره از بیخ و بن بر کند.دسیسه ی سبز چون با همکاری سران اصلی رژیم طراحی شده بود بصورت یک نمایشنامه اجرا شد و همانطور که خواسته بودند بخشی از ساده اندیشان را با خودشان همراه نمود. ولی حساب همه جا را نکرده بودند زیرا مردم می دانند خامنه ای و رفسنجانی و احمدی و خاتمی و … در راستای بقای رژیم حرکت کرده و میکنند مردم میدانند کسانی که سالها بر آنان ظلم روا داشته اند به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند به همین دلیل خیلی زود با استفاده از تجارب سال 57 دسیسه سبز و نقش بازیگرانی چون موسوی و احمدینژاد را شناسایی کردند و بسرعت خود را از این دسیسه کنار کشیدند مردم می دانند رژیم سعی دارد با لباس جدید و فریبنده ای خود را جوان سازد … ادامه مبارزه انفعالی و در عین حال زیرکانه ی مردم رژیم را در تنگنای بزرگی خواهد افکند زیرا رژیم مشروعیت خود را بطور کلی از دست داده است و با وجود همه ی زیبایی های دروغین و فریبنده ای که در دسیسه سبز قرار داشت نتوانست مردم را با خود همراه کند.هوشمندی ملت ایران قطعیست و نابودی خود فروشان سبز نگر و سیاه نگر قطعی تر
********************************
خدا لعنت کند هر آنکس که مردم ستمدیده را نادیده بگیرد و منافع شخصی و حزبی را برمنافع ملی ارجحیت دهد (لعنت خدا و بنده خدا بر آخوندهای بی عمامه و با عمامه ی مفعول و مال مردم خور)
*********************************

و در پایان !!!!
یک نصیحت به زیاده گویان بی عمل(افراد به ظاهر اندیشمند) :مردم را به نفع سیاستمداران رژیم آخوندی نفریبید زیرا آنچه حتمیست اولین قربانی بعد از موفقیت همان سیاستمداران حذف فیزیکی شما خواهد بود..این پدیده یکی از بدیهی ترین قوانین آخوندهای دسیسه گر بوده و هست یادتان نرود همانهاییکه خمینی را در جلوی دیدگان مردم در ماه نشاندند دیری نپایید که به فرمان خمینی در خاک شدند .. با مردم بمانید تا ازگزند سیاستمداران آدم خور در امان باشید…

عدم تضاد فرهنگ ایرانی و دینداری : آیا این نظر می تواند صحیح باشد ؟؟؟

21 عدم تضاد فرهنگ ایرانی و دینداری ::::
ایرانیها ؛ ایدئولوزیها و اعتقادات رایج در دنیا را می توانند به شکل خدمات علمی و اخلاقی به نفع بشریت بازتولید کنند ... این واقعیت در طول تاریخ ایران زمین بارها توسط دانشمندان ایرانی درقرون گذشته انجام پذیرفته است... در واقع ایدئولوزی می تواند نقش مواد خام را داشته باشد و فرهنگ نیز ابزار باز تولید ؛... بهینه کردن و بهره وری از فرهنگ ایرانی ظرفیت این را دارد و می تواند ما را به اوج برساند و اما تعصب بر ایدئولوژی (ادیان الهی و غیر الهی ؛ نوعیتهای حکومتی و مکتبها ی سازنده آنها و ...) ما را بی هویت و دچار فقر اندیشه و از تفکر پویا دور خواهد کرد ... در واقع تعصب بر ایدئولوزی ؛ ایرانی را غیر ایرانی و در برخی موارد که شدت تعصب زیاد باشد از ایرانی دشمن ایرانی می سازد(کاری که خمینی ملعون توسط اندیشه های بسیار مخرب و فساد انگیزش و بوسیله تزریق همان اندیشه به اصحاب و انصارش انجام داد و توانست ایرانیهای ساده اندیش را دشمن ایرانیان ساده دل سازد )
به هر حال فرهنگ ایرانی با دین و دینداری تضاد ندارد ... آیا این نظریه درست به نظر می رسد ؟؟؟

مثال بارز برای اثبات این موضوع وجود بزرگ مردی همچون فردوسی است .چرا که این مرد یزرگ و میهن پرست فرهنگ فارسی را زنده نگه داشت و دین را بعنوان یک عقیده شخصی و در خدمت ایرانیان می دانست. او معتقد است هر ایرانی می تواند فرهنگ خود را بعنوان یک فرهنگ ملی و میهنی حفظ کند و به آن پایبند باشد و در عین حال هر دینی که می خواهد داشته باشد در واقع دینها و بالاخص دین اسلام می تواند بعنوان یک عقیده شخصی حدود فعالیتهای روزمره شخص را مشخص کند و در عین حال هویت ملی او را لکه دار نکند .من بعنوان یک ایرانی بر این اعتقادم که فرهنگ ایرانی حد و مرز انحراف و عدم انحراف یک مذهب و یا یک دین را مشخص می کند یعنی شاخصه ی سنجش یک دین برای من فرهنگ من است . دین اسلام می تواند بعنوان یک عقیده و یک ایدئولوژی برای رفع نیازهای روزمره و کنترل اهریمینهای بیرونی و درونی من مورد بهره برداری قرار بگیرد .ولی حدود رعایت دستوارات آن و همچنین مشخص نمودن میزان تحریف و عدم تحریف در آن به عهده فرهنگ ایرانیست که می تواند آنچه را بیهودگی در رفتارها می بیند از چهره ایدئولوژی مورد بهره برداری خودش بروبد .
اگر تنش ایجاد شده را که در مذهب و فرهنگ پدید آمده بررسی کنیم خواهیم دید که مذهبیون ترویج دهنده مرجعیت در شیعه بصورت عمدی به آن بخش تاکید می کنند که با فرهنگ ایرانی در تضاد باشد و یا شبه تضاد داشته باشد . واقعیت امر چه می تواند باشد آیا آنها می خواهند فرهنگ ایرانی را در مقابل مذهب قرار دهند ؟ البته که مقصود اصلی آنها این موضوع بوده و هست . یعنی القائات آنها این موضوع را اثبات می کند که از دو موضوع دین و فرهنگ باید یکی را قبول کرد ...اما من معتقدم که اینچنین نیست چرا که بزرگان فرهنگ ایرانی از کوروش بزرگ گرفته تا فردوسی ؛حافظ و مولانا همگی بر این عقیده اند که می توانی ایرانی اصیل باشی و در عین حال هر دینی هم که می خواهی داشته باشی و این امر ممکن است چرا که آنها این کار را حداقل در مورد خودشان بصورت عملی به تصویر کشیده اند ... به همین دلیل من به هم وطنان عزیز توصیه می کنم برای ادامه مبارزات خود بر فرهنگ ایرانی تکیه کنند و اصرار داشته باشند که این فرهنگ نه اینکه تضاد با هیچ دینی ندارد بلکه با همه ی آنها سازش دارد ... یادمان باشد که کوروش حتی یهودیان را برای بر پا داشتن دین خود آزادی می داد و آنها را ایرانیان یهودی مسلک می نامید ...پس اشکالی ندارد که ما ایرانیان اسلام مسلک هم داشته باشیم .



شما چه فکر می کنید؟